سالها پیش این شعر محمد حقوقی را زمزمه میکردم و سفر در ذهنم مثل پرندهای پرواز می کرد:
تا ایل با بهار سفر میکند، بهار
فصل همیشهها و سفر هاست
یادش به خیر، بهار سال 57 با گروهی از دانشجویان دانشگاه شیراز از بروجن تا ایذه از میان کوه و کمر، از حاشیهی رودخانهها تا ایذه رفتیم. گذر فصل و درخشش بهار را و نیز صدای گرگها را در بوران برف شنیدیم. همیشه سفر برایم خوب و ماندگار و شادی بخش بوده و هست. سفر فقط گذار از شهرها و طبیعت نیست. دنیای ذهن آدمی نیز از جهان بزرگتر است. به تعبیر شگفت شبستری:
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزه تر نبود بیانی
سفری هم همراه با بیهقی تا عمق تاریخ رفتم. دستمایهی این سفر بسیار برایم عزیز بود. زبان از اندیشه اهمیت کمتری ندارد. زبان خانهی اندیشه است.