اقبال لاهوری سروده است:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زا تش او سینه ها افروختیم
برای او امام حسین علیه السلام نماد عشق است. نه عشقی در برابر عقل که فراتر از آن. آسمان عشق در ورای زمین عقل. دعای عرفه، عرفان نظری امام حسین است و عاشورا عرفان عملی او.
در دعای عرفه، امام حسین به نکتههایی در نیایش، اشاره میکند، که ویژهی اوست. مثل:
"یا الهی بحقیقه ایمانی و عقد عزمات یقینی و خالص صریح توحیدی ... و اساریر صفحه جبینی خرق مسارب نفسی و خذاریف مارن عرنینی ... و ما ضمت و اطبقت علیه شفتای و حرکات لفظ لسانی ..."
چه کسی در نیایش از رازهای خطوط پیشانی و کوچههایی که نفس انسان به هنگام تنفس طی میکند، و روزنههای امواج آواهایی که به گوش میرسد، و تب و تاب لبها در شکل دادن به واژهها مثل او سخن گفته است. او خداوند را در همهی این میناگریهای حیرتانگیز تن انسان میبیند تا چه رسد به هنگامهی روح.
شهیدان بزرگ تاریخ انسان هم هیچکدام مثل او تنشان تکهتکه نشد و بر بازماندهی تن هیچکس مثل او اسب با نعلهای نو ندوانیدند ... جملهجمله، کلمه به کلمه و بلکه حرف به حرف دعای عرفه در عاشورا ترسیم شد. اگر بخواهیم تابلوی نیایش عرفه را ترسیم کنیم می شود عاشورا، غروب سنگین عاشورا ...
امام حسین برای زندگی و مرگ تبیین استواری دارد. بینهای که تا همیشه میتوان از آن سخن گفت و دفاع کرد. چنان که او در بیان شاعرانه شهادت خویش میگوید:
فان عشت لم اندم و ان مت لم الم
کفا بک ان ذلا ان تعیش ترغما
اگر زنده بمانم از زندگیام پشیمان نیستم ، و اگر بمیرم کسی مرا سرزنش نخواهد کرد. اما تو! شایستهات همین است که با خواری زندگی کنی و در آستانهی قدرت ظالمانه دماغت به خاک مالیده شود. همان که سالها بعد سعدی سرود:
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه نزد امیر
از امام حسین میخواستند.حکومت یزید را به رسمیت بشناسد و با یزید بیعت کند.
این همه آوازهی عاشورا بر همین رکن استوار است که ظلم را نباید به رسمیت شناخت هر چند حکومت ظلم با تکیه به فقیهان درباری مثل شریح تو را خارجی بخواند و خونت را حلال کنند.
رمز قرآن همین است. و:
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
ای صبا ای پیک دور افتادگان
اشک ما را بر مزار او رسان