مقدمهی طیب صالح بر ترجمهی انگلیسی کتاب معروفش "موسم الهجره الی الشمال" را میخواندم. پیش ازین اشاره کردهام که کتاب صالح را به عنوان یکی از صد رمان برتر ادبیات جهانی محسوب کردهاند. این رمان در سال 1966 برای اولین بار در بیروت چاپ شده است. ترجمهی انگلیسیاش را انتشارات پنگوئن در زمرهی ادبیات کلاسیک منتشر کرده است.
نکتهی خواندنی دربارهی رمان صالح، ممانعت از نشر آن در سودان و سایر کشورهای عربی است. کتاب نزدیک به سی سال در مصر ممنوع بوده است. اما چند سال پیش که کتاب در مصر چاپ میشود، در همان هفتهی اول، صد هزار نسخه از آن به فروش میرسد. ترجمهی روسی این کتاب نیز در چاپ نخست یک میلیون نسخه بوده است. و ترجمه به بیش از بیست زبان زندهی دیگر.
اما همچنان کتاب در سودان ممنوع است و حکومت سودان خیال میکند که جلو انتشار کتاب را گرفته است. مثل کتاب "بچههای محلهی ما" نوشتهی نجیب مخفوظ. اگر گذرتان به قاهره افتاد، از همان دکههای روزنامهفروشی در "خان خلیلی" بپرسید که کتاب بچههای محلهی ما را دارند. با محبت توی چشمان شما نگاه میکنند. و کتاب همان وقت یا دقایقی دیگر به دستتان میرسد. چیزی شبیه روبروی دانشگاه تهران خودمان که هر کتاب ممنوعهای را میتوان به دست آورد. جوانی تکه مقوایی را روی زمین جلوی پایش گذاشته، نام کتابها را نوشته، وقتی کتابی را سفارش میدهید، میگوید: "ده دقیقهی دیگر همین جا!". کتاب را برای شما آماده میکند. من خودم تعداد قابل توجهی کتاب نایاب یا ممنوع یا چاپ خارج ایران را از همین جوانان خریدهام.
میخواهم بگویم گویی عصر ممنوعیت تمام شده است. وگرنه کتاب اگر از جنس ادبیات و اندیشه باشد راه خود را پیدا میکند. بدیهی است که جریان زندهی آب، خس و خاشاک هم همراه خودش میآورد. هر دو کتاب صالح و محفوظ از زمرهی ادبیات جهانی هستند. به گمانم منتقدان هر دو کتاب هم در سودان و مصر کتابها را نفهمیدهاند. و به دلیل جهالت مانع نشر کتابها بودهاند.
این هم داستان غریبی است کسانی که کتابی را نمیفهمند تصمیم می گیرند که دیگران نباید کتاب را بخوانند تا مبادا دین و اخلاقشان آسیب ببیند. همان حکمت درخشان امیرمومنان که امروالقیس را شاعر شاعران عرب میدانست و گفته است: "الناس اعداء ما جهلوا". همانگونه که دانایی سرچشمهی توانایی است، نادانی هم مهمترین منبع ضعف و نگرانی است. مثل کسی که از تاریکی میترسد و گمان میکند صدای سوت از ترسش میکاهد.